راننده اتوبوس(جواد)
خاطرات من

 دانشگام....

دیروز اومدم...

دیروز یعنی جمعه رفتم حرم....جاتون خالی خیلی خوب بود ... رفتم و یه دل سیر با امام رضا صحبت کردم .... گریه کردم....

خوب بود یه کمی حالمو خوب کرد....

ولی در کل حالم این روزا خوب نیست....فکر خیلی چیزا افتاده تو کله ام.....

دیروز تو اتوبوس که اومدم راننده اش یه پسر جوون بود...از همون اول نگاهش تو نگام گره خورد...

اول از همه که ساکم رو گرفت گفت اووووو چقدر سنگینه توش همش کتابه نه؟گفتم بله..گفت یعنی میخای همشو بخونی؟منم هیچی جواب ندادم و رفتم بالا...بعدش که واسه بلیت اومدم پایین دیدم داره یه جوری نگام میکنه گفتم برم بلیت بگیرم بعد از چند ثانیه یه جوری انگاری به خودش بیاد گفت اره اره برین...منم که لب تابم بالا بود اومدم برم بردارمش گفتم جامو میگیرن همونطوری تو شک بودم که برم بردارم یا نه دیدم هنوز داره نگام میکنه گفتم:کیفم بالاست .....گفت خیالتون راحت برین...

رفتم و برگشتم دیدم یه طوری سر راه وایستاده که انگار میخاست چیزی بگه منم اخمامو کشیدم تو هم و اصلآ نگاش هم نکردم و رفتم بالا...بعدشم چند دفعه اومد بالا ولی بازم من اصلآ بهش نگاه نکردم...

وقتی پیاده شدم ساکم رو دراورد و یه جوری تابلو هول شده بود بازم میخاست یه چیزی بگه ولی من نذاشتم یعنی سریع ساکم رو برداشتم و رفتم...وقتی اتوبوس راه افتاد نگاه کردم از تو آینه داشت نگام میکرد....

نگاه عجیبی داشت.....

وقتی اومدم پشیمون شدم گفتم کاش میذاشتم ببینم چی میخاد بگه من طوری رفتار کردم که بهش اجازه ندادم چیزی بگه...

البته از یه طرف به خودم بازم افتخار کردم که مثل دخترای سبک نبودم...

خداییش نمیدونم چرا یه جورایی ازش خوشم اومد....شایدم...

نمیدونم....

اصلآ قیافه اش به راننده ها نمیخورد......خیلی با شخصیت و با کلاس بود....اسمش هم فکر کنم جواد بود...

خدایا تو گفتی اگه از کسی خوشت اومد تو بی خیال شو خودش میاد سراغت گفتی تو کاری میکنی که دوباره ببینیش........یا اگه نشد یه بهترش رو میذاری جلو رومون.....

منم این دفعه ام مثل خیلی وقتایه دیگه سنگین بودم و اجازه ندادم حتی چیزی بگه...

توکل به تو......ببینم چی میشه..............

خدایا عاشقتم........................................................

در ضمن الان هم با ابراهیم زاده کلاس داشتیم خیلی خوب بود....یه تیکه هم اومد جای سیستم ما و داشت برنامه امون رو تصحیح میکرد که دستش خورد بهم(البته این تیکه اش بد بود ها... )منم سریع خودم رو کشیدم عقب...........

ساعت 2 هم با استاد زا... جون کلاس دارم...دلم واسش یه خورده تنگ شده......

راستی خونه که بودم یه شماره ی ایرانسل مزاحمم میشد...جواب میدادم هیچی نمیگفت...بعدم اس داد که سلام خوبین؟منم جواب ندادم دوباره داد ببخشید فرشته خانوم؟بازم جواب ندادم....بعدم هر چی زنگ زد جواب ندادم دیگه......یعنی کی بود؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





شنبه 11 آذر 1391برچسب:, :: 11:3 :: نويسنده : فرشته

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 37
بازدید ماه : 518
بازدید کل : 30267
تعداد مطالب : 99
تعداد نظرات : 66
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
کد جستجوگر گوگل

كد تغيير شكل موس